دیروز و امروز کارگر اومده خونه رو تمیز کنه .
امسال عید خونه تکونی نکردم .
خوب چیه ؟ حالشو نداشتم دیگه . به مامانم هم میگفتم چه معنی داره عید تو این هاگیر واگیر کارای آخر سال خودمونو بکشیم ؟ بعد از تعطیلات خونه رو تمیز میکنم .کلا هم که مسافرت بودیم و مهمون بازی هم نداشتیم بخاطر همین از بابت تمیز نکردن خونه نگرانی و ناراحتی نداشتم.. بعدش هم که متوجه شدم کنجد کوچولویی درکاره و ویار و بدحالی و بی حالی و خلاصه جونم براتون بگه تو این چند ماهی بلایی به سر خونه زندگیم اومده که مسلمان نشنود کافر نبیند .
با خودم گفتم الان که حالم بهتره یکی رو بیارم خونه رو تمیز کنه چون بعداً ممکنه نشه . از اونجاییکه نمیتونستم مرخصی بگیرم زنگ زدم مامانم رو کشوندم ساری بیاد یه چند روزی پیش ما باشه . حالا مامانم خاله بزرگم رو که یک زن کدبانوی تمیز و وسواسی و باسلیقه است و با خودش برداشته آورده میگه نیروی کمکی آوردم . جل الخاااااالق
آخه مادرِ من !!!! من خجالت میکشم این وضع خونه زندگیمو یکی ببینه . اونم خاله گرچه این خاله ام خیلی بهم لطف داره و یه جورایی مثل مادرمه تا اونجاکه وقتی من دانشگاه قبول شده بودم ، از اونجاییکه مامانم شاغل بود و خیلی درگیر کار ،این خاله ام همه کارام رو از خرید گرفته تا همراهی برای ثبت نام و حتی اومدن بامن به خوابگاه و بقیه رو برام انجام داد ، ولی خوب جلوش عار و ناموس دارم باباجان .
خلاصه که این دو تا با اون کارگر بدبخت افتادن به جون خونه و حالا حالاها دست بردار هم نیستند . منم که کلی کیف میکنم وقتی فکر میکنم نتیجه چی میخواد بشه بعدشم از اونجاییکه دیگه نمیتونم خیلی به کارای خونه رسیدگی کنم ، تصمیم گرفتم به این کارگره بگم هفته ای یه بار بیاد کارای روتین خونه رو انجام بده که اینجوری گند از سرو روی خونه بالا نره .
حالم خوب میشه وقتی فکر میکنم با این حرکت یه طرف ذهنم آزاد میشه . هورااااا
آخییییش چه خوب. مبارکت باشه.
ولی درک میکنم نمی خواستی کسی خونه کثیفت رو ببینه. درد منم همینه.
عزیزم شما که همه اش در حال بشور بساب و رفت و روبی .
خودتو با من مقایسه میکنی کدبانو ؟؟؟!!!!
ایشالا به سلامتی خونه تکانی کنی,,اخی چه خاله خوبی خسته نباشین,راستی تو خودتو خسته نکنیاااا گلم,میبوسمت
مرسی مهربون . چشم