خدایا خداوندا من هنوز نتونستم خواب این پسره رو تنظیم کنم هنوزم شبا ساعت 2 میخوابه اینی که میگم میانگینشه . پیش میاد بعضی وقتا ساعت 3 میخوابه تنها کاری که از دستم بر می اومد این بود که تونستم خوابش رو از 8 صبح به 3 برسونم یعنی این زلزله قبلنا کل شب رو بیدار بود ساعت 8 صبح میخوابید الان لطف کرده و ساعت 3 میخوابه .
دیشب یه جا خوندم میشه از داروی خواب آور استفاده کنم (خواب آورهای مجاز برای کودکان) ولی هی با خودم درگیرم وجدان درد میگیرم ولی باور کنید تمام نظم زندگیم به هم ریخته شبا ساعت سه و نیم چهار صبح میخوابم هر روزم با تاخیر میام سرکار . رضای بنده خدا هم همینه صبح خونه ما از ساعت 9 شروع میشه . همیشه خسته ایم همیشه کلافه ایم تازه شنیدم این ساعت خواب برای خودشم خوب نیست چون هورمون رشد تو ساعتای اولیه شب ترشح میشه یعنی از 9 تا 3 صبح . بعد این وروجک تو این ساعتا مشغول بالا رفتن از در و دیواره ، حالا احتمالا تو این هفته برم با دکترش مشورت کنم .
اگه کسی تجربه ای داره کمکم کنه تو طول روز کل خوابش یک ساعت هم نیست شبا هم حمومش میکنم که خسته بشه ولی بازم فایده نداره ، این وضعیت باید درست شه من دیگه از لحاظ جسمی دارم کم میارم
خلاصه اومدیم خونه عشق مامان بعد از 4 روز وحشتناک دوباره شیطونیاش شروع شده بود بچه با چشم پانسمان شده داشت وروجک بازی در میاورد و میخندید تا فرداش چشمش پانسمان بود دو روز بعدشم بردیم دکترش چکش کرد و از همه چیز راضی بود . ولی من همه اش استرس داشتم نمیدونم چرا همه بهم میگفتن انقد به دلت بد راه نده انقد انرژی منفی نفرست کلی نذر و نیاز کرده بودیم براش که دیگه اتفاقی نیافته از این ماجراها 5 روز گذشت و شد جمعه از صبح دوباره بچه بی قرار بود هی چشمش رو چک میکردم و به نظرم می اومد التهاب داره رضا با عصبانیت میگفت هیچیش نیست ولی من همه اش ریز ریز گریه میکردم از استرس . و متاسفانه شنبه صبح دیدم باز همون آش و همون کاسه است چشمش ورم کرده بود و دوباره گریه و بی قراری و باز نکردن چشم
ادامه مطلب ...اووووو چند وقته نیومدم اینجا خودم هم دیگه یادم رفته بود که وبلاگی هست .هر روز به خودم میگفنم امروز از سرکار وبلاگ و آپ میکنم ولی فرصت سرخاروندن نداشتم وبلاگ نویسی تو سرم بخوره صبح ساعت هفت و نیم میرفتم سرکار تا 7 غروب خونه هم که اصلا صحبتش و نکن .
تو این مدت اتفاقات زیادی افتاد که هیچ کدومشون خوب نبودن
چرا من وقت نمیکنم بیام یه سری به اینجا بزنم ؟به خدا هر کاری میکنم نمیشه .
خوب باید بگم که به چند نفر سپردم که بهم چند تا مهد خوب معرفی کنند و البته بگم که هنوز بین پرستار و مهد موندم ولی هر دو تاشو بررسی میکنم یه نفر رو پیدا کردم که خیلی خوب بود ولی ماهی 1 تومن میگرفت خوب یک کم برام زیاده ولی باید ببینم چی میشه کسی که دلم میخواد بچه امو مثل دسته گل نگه داره حتما پول خوبی هم میگیره دیگه .
کنجدک ما این روزها با پروژه دردناک دندون دست به گریبانه و گریه ها و بهانه ها و حرص خوردناش دل آدم رو به درد میاره .
بعضی وقتا دهنش رو باز میکنه و له له زنان میخواد صورتمون رو گار بزنه . گناه دارن این طفلیا .
حالا جالبه این بچه انقده نا آرومه و لجباز شده ما کوتا بیا نیستیم رفت و آمدها و مهمون بازیامون ده برابر شده هر جا هم که میریم اقا یه چشمه اساسی میاد که صابخونه رو از مهمون دعوت کردن پشیمون میکنه .