کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم
کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم

من برگشتم

سلام دوستای گلم  

من برگشتم . تو این مدت خیلی اتفاقای خوب و بد افتاد متاسفانه اینترنتم مشکل داشت یه خورده هم خودم تنبلی کردم یک کم هم درگیریام زیاد بود خلاصه همه چیز دست به دست هم داد که من نتونم اینجا رو به روز کنم البته خیلی دلم پیشش بوداااا آخه بعد از کلی بالا پایین کردن تصمیم گرفتم اینجا رو درست کنم ولی  همون اول کار استاپ خورد .  

بگذریم حالا اومدم و میخوام مرتب به روز باشم . به خدا راست میگم  

این وروجک خان ما بالاخره اومد و زندگی ما رو حسابی کن فیکون کرد الان که دارم تایپ میکنم ساعت 15/1 صبحه و ایشون چشاش اندازه یه نعلبکی بازه و بغل مامانم داره شیطونی میکنه .  

اینم بگم که از یه هفته پیش مجبور شدم برم سرکار و خیلی بابت این موضوع غصه دارم پسرکم رو از 70 روزگیش میذارم پیش مامانم و میرم . حالا سر فرصت میام همه چیز رو تعریف میکنم و کلی هم عکس براتون میذارم . فعلا برم تازه میخوام شام بخورم . فکککک کننننن شب و روزمون برعکس شده  

همه اتون رو دوست دارم مرسی که با وجود نوپا بودن این وبلاگ و آپ نکردنم تو چند ماه بازم یه عده می اومدن و اینجا رو چک میکردن . 

آمار بازدید رو که دیدم با وجود اینکه بازدیدا کم بود ولی از اینکه در اینجا تخته نشده بود خوشحالم شدم .  

قول میدم زود زود برگردم .