کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم
کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم

دست شکسته

سلام دوستای گلم من رفتم نمایشگاه و برگشتم خداروشکر مشکلی پیش نیومد و پندار زیاد اذیت نکرد چون عاشق بابامه و بابا هم لطف کرده بود و این چند روز اومده بود خونه امون کیف دنیا رو میکرد . وقتی هم برگشتم منو زیاد تحویل نگرفت یعنی خیلی باهام عادی بوذ انگار صبح رفتم سرکار و بعداز ظهر برگشتم  آبروم جلوی همکارم رفت خندید گفت چقد تحویلت گرفت !!!!!! 

یه اتفاق بد دیگه افتاد اونم این بود که دو هفته پیش طبق معمول که کلا روی زمین راه نمیره و همه اش بالای میز و صندلی تشریف دارن ، بالای صندلی داشت بستنی میخورد که یکذفعه تعادلش و از دست داد و افتاد پایین من کنارش بودم ولی نتونستم بگیرمش برای اینکه جلوی ضربه خوردن سرش رو بگیره با آرنج اومد پایین و گریه ای میکرد که نگو و نپرس خلاصه با بدبختی خوابوندیمش یک ساعت نشده بود که  دیدم از خواب با جیغ و داد بیدار شد مامانم میگفت به دستش دست میزنم گریه میکنه بدو بدو بردیمش اورژانس و عکس گرفتیم و دیدیم شکستگی نداره دکتر کشیک گفت احتمالا کشیدگی تاندون بوده برگشتیم خونه و منم صبحش اومدم سرکار دیدم رضا زنگ زد که فلق کجایی که بچه دیشب تا صبح بی قرار بود الانم داره گریه میکنه یه ارتوپد وقت بگیر ببریمش با بدبختی و این در و اون در زدن وقت گرفتم مامان و رضا بردنش  و دکتر عکس رو که دید گفت آرنجش ترک برداشته !!!!! و دکتر خنگ کشیک متوجه نشده بود بچه با دست شکسته شب تا صبح از درد بی قرار بود اشکم در اومد گریون مرخصی گرفتم و رفتم خونه دیدم بچه ام و با دست گچ گرفته آوردنش الان دو هفته شده و باید یک هفته دیگه تو گچ بمونه خیلی اذیت شد و خیلی هم اذیت کرد و میکنه و اصلا هم تنبیه نشد یعنی با اون یک دست باقیمونده بازم بالای میز و کابینت و هر جایی که بگی در حال تردده . هر کی هم ازش میپرسه چی شده با دست و پا داستان رو براش تعریف میکنه و آخرش هم دو تا مشت حواله صندلی بیچاره میکنه یعنی این بود منو به این روز انداخت

خلاصه داستانهای این پسرک ما تمومی نداره که نداره ....