کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم
کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم

پندار و خرسی

پسرم مرد شده اینم عکسش با خرسیش 

شیرین کاریای کنجدک

یک ماه دیگه تولدشه پسرم دوساله میشه و من به این فکر میکنم که این روزها با چه سرعت باورنکردنی ای داره میگذره چقدر دلم برای روزهایی که میگذره تنگ میشه وقتی فبلمهای چند ماهگیش رو نگاه میکنمم دلم میخواد براش غش کنم خیلی زود کوچیکیاش رو فراموش کردم بعضی کاراش رو اصلا یادم نمیاد وقتی فیلماشو میبینم کلی ذوق میکنم .

 خلاصه این پسرک یواش یواش داره بزرگ میشه و برخلاف اون اولا که نمیتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم الان دیگه خیلی دوسش دارم و باهاش حال میکنم قبلنا همه اش با حسرت به روزهای دو نفره خودم و رضا فکر میکردم و گاها با شرمندگی زیاد آرزوی اون روزهای دو نفره رو میکردم ولی الان از حال و هوای سه نفرمون لذت بیشتری میبرم بهش عادت کردم . وقتی نیست خونه سوت و کوره وقتی هم هست مثل زلزله هشت ریشتری همه جا شلوغ و پلوغ و به هم ریخته است و پر از شور زندگی .

شبا میاد تو رختخوابمون دراز میکشه و به من و باباش میگه بوس کن اون وقت ما دو تا همزمان سر تا پاش رو غرق بوسه میکنیم کیف میکنه از این توجه ویژه .

جدیدنا کباب خور شده یه جیگرکی معروف هست تو ساری میریم اونجا براش به قول خودش کباک میخریم تنها چیزی که مثل آدم میشینه میخوره کبابه بعدش هم از تفریحات بسیار مورد علاقه اش شمشیر بازی با سیخ کبابه 

به طرز عجیبی حرکات باباش رو تقلید میکنه از حرف زدنش راه رفتنش انجام کارای فنی غذا خوردن و ..... به رضا همه اش گوشزد میکنم مواظب رفتارت باش .

 عاشق پارک رفتنه و پارکای ساری رو به اسم میشناسه پارک شهرداری ، پاک ملل ، پارک آفتاب 

همچنان با غذا خوردنش مشکل دارم  موقع غذا باید حواسش رو پرت کنم تا بخوره وگرنه بازی در میاره متاسفانه به موبایل عادتش دادم وقتی می خوام بهش غذا بدم کارتونهای مورد علاقه اش رو تو موبایلم براش میذارم و حواسشو پرت میکنم و بهش غذا میدم 

عاشق آب بازی و حمومه حموم رفتنش یکساعته است سه تا لگن ردیف میکنه تو همه اشون آب میریزه از این میره تو اون از اون میاد تو این  با گریه می آریمش بیرون 

گربه های ولگرد محل رو خیلی دوست داره و هر چی دستش برسه از پنجره براشون میندازه تو کوچه اوندفعه بطری آب معدنی رو پرت کرد تو کوچه میگه پیشی آب بخوره قوی بشه بره مدرسه !!!!!!

میدونم خیلی پراکنده نوشتم ولی دلم میخواست این چیزا اینجا ثبت بشن .