کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم
کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم

سلام دوستای گل 

خوبید ؟ ما که همچنان درگیر اون داستان پست قبل هستیم کار و بار همسر جان نیمه تعطیله و اوضاع احوال مالی هم زیاد روبراه نیتس . من خیلی سنگین شدم این ماه کلا دو روز در هفته به خودم استراحت دادم و روزای دیگه رو هم دیرتر میرفتم سرکار یه چند روزم که حالم خیلی بد بود درد شدید داشتم و زنگ زدم مامانم اومد پیشم . سرویس خواب نی نی رو آوردن با مامانم لباساشو شستیم و وسایلش رو جابجا کردیم سرویس خوابش یه خورده سخت جا شد ولی خوشگل شد وسایلش رو هم تقریبا کامل کردم صندلی غذا و کالسکه و کریرش مونده که اوان رو هم تو این هفته میخرم 

آی دزد بگیرینش

سلام بچه ها نمیدونم واقعا این چه سریه ؟ تا میایم یه کوچولو رنگ آرامش ببینیم یه داستان جدید پیش میاد . هنوز از گرفتاری مربوط به پست قبل فارغ نشده بودیم که یه اتفاق جدید تن و بدن مارو لرزوند سه شنبه هفته پیش همسر جان اومده بود خونه یه دوش بگیره بره بیرون که به کاراش برسه نیم ساعت نشده بود دیدیم صدای دزدگیر ماشین میاد از پنجره نگاه کرد تا بپره بره پایین دید یه موتوری گازشو گرفت و در رفت و کیف آقا رو با یه تومن پول نقد ، کلی سند و مدرک و دسته چک و مهر شرکت و .... دزدیدند .

 زار و زندگی ما توی اون کیف بود ، از همه بدتر یه دسته چک سفید امضا مال خواهرش و کلی چکای مشتری که معمولا اینا رو تو خونه نگه میداره ولی اونروز بنا به دلیلی همه تو کیفش بود . کیفش رو هم هیچوقت یادم نمیاد که توی ماشین گذاشته باشه همیشه مثل چسب بهش چسبیده بود ولی اونروز بازم نمیدونم چی شد یه همچین کاری کرد . انقده عصبی شده بود راه میرفت میزد تو سرش میگفت بدبخت شدم از همه بدتر این بود که حساب کتاب چکاشو من نگه میداشتم و این چند وقت بخاطر اینکه حالم خوب نبود همه قاطی پاطی شده بود یعنی حتی نمیدونستیم اون چکایی که دزدیده شده مال کدوم مشتری و با چه مبلغیه که بره دنبالشون واسه مسدود کردنش و دریافت چک دوباره یعنی یه جو.رایی حساب و کتاباش ترازش به هم خورده بود از اونطرف تمام کارتای عابر بانک و شناسنامه کارت ملی گواهینامه کارت ماشین ... همه رو برده بودند حتی برای پول کشیدن از حسابش برای پر کردن چکاش هیچ سندی دستش نبود . انقده بهش فشار اومده بود هی قفسه سینه اش رو میگرفت میگفت قلبم درد میکنه .

 من غصه این داستان پیش اومده رو نمیخوردم چون میدونستم با چکا هیچ کاری نمیتونن بکنن و فقط پوله به دردشون میخورد ولی دردسرش زیاده و میدونم رضا برای یکی دو هفته کلا از کار و زندگی می افته و باید بره دنبال کارای اداری و .. غصه من از وضعیتی بود که برای رضا پیش اومده بود کاملا خودشو باخته بود قلبش هی میگرفت و من داشتم سکته میکردم مخصوصا که این داستان هادی نوروزی تازه پیش اومده بود و یه لحظه از ذهن من پاک نمیشد . هیچی مادر جان !  هر چی استرس عالم بود تو این دو سه روزه به من و این بچه وارد شد همه اش هم هی سعی میکردم جو رو آروم کنم و بهش دلداری بدم نمیدونم چرا خودش رو باخته بود تو این هیر و ویری یه عده آدم مزخرف هی توی دلش رو خالی میکردن که آره الان طرف با چکای امضا شده تو و مهر شرکت کلی میتونه کلاه برداری کنه همه اش می افته گردن شما . تازه اول بدختیه و خلاصه کلی از این مزخرفات . کار منم شده بود این که با دلیل و برهان قانعش کنم طرف داره چرت میگه . انقده که بهش فشار اومده بود و خودشو باخته بود  قدرت یه تحلیل ساده رو هم از دست داده بود و هر کی هر چی میگفت این بیچاره وضعیت روحیش بدتر میشد . 

توی همین دوروزی یه شب بچه های شرکت جمع شده بودن که شام برن بیرون قرار از قبل گذاشته شده بود ما هم اوکی داده بودیم ولی اون روز گفتم ما نمیایم چون رضا اصلا حال و حوصله نداشت . دیدم دوستمون زنگ زد با اصرار رضا رو راضی کرد رفتیم بابلسر بولینگ . خوب بود و حال هر دو تامون یه کم بهتر شد . دیروز هم کلی برای نی نی غصه خوردیم که این بچه چقدر توی این دوران استرس بهش وارد شد و رضا کلی عذاب وجدان گرفته بود .

فعلا با این درگیری جدید مشغولیم تا ببینیم چی پیش میاد . 

پنج شنبه هم قرار بود سرویس خواب کنجدک رو بیارن که بدقولی کردن و افتاد واسه اوایل همین هفته ، اگه آوردن و چیدیم عکسش رو میذارم . 

من برم به کارام برسم فعلا خدافظ . 

تنهایی

خیلی سخته اتفاقایی تو زندگی زناشویی ات بیافته که برای هیچ کی نتونی تعریف کنی مادر ، پدر ، دوست ، برادر خانواده همسر و...

در مورد هرکدومشون مصلحت هایی رو در نظر میگیرم و از لیستم خطشون میزنم دلم داره میترکه ولی از نوشتن تو این وبلگ هم در موردش راحت نیستم . 

حالم خوب نیست این پست فقط جهت یادآوری این لحظات تو سالهای آینده گذاشته شده .



سرویس خواب کنجد خان

سلام سلام 

دیشب رفتیم سرویس خواب گل پسرم رو خریدیم دو هفته دیگه میارنش برای نصب  انقد این باباش بیخیاله من داشتم از دستش دق میکردم دیشب با دعوا برداشتمش بردم و خداروشکر اذیت نکرد و بعد از بازدید از چند جا از جمله آپادانا ، سلطان کوچولو و تی تی نهایتا خرید کردیم  . 

نمیدونم چرا انقد ذوق داشتم هی تو راه جیغ میکشیدم پسرم تخت داره مثل این ندید بدیدها 

راستش رو بخواین یه یه هفته ای هست استرس گرفتم نمیدونم چرا ولی همه اش فکر میکنم اگه بچه زودتر دنیا بیاد من چقدر کار انجام نشده دارم تصمیم گرفتم توی دو هفته آینده تمومش کنم این هفته که داره میاد قراره باباش کارای اتاق رو مثل پرده و کاغذ دیواری و .. رو انجام بده (البته اگه مثل همیشه بدقولی نکنه) 

 اگه مامانم هم بیاد پیشم میرم خرده ریزاش رو میخرم . البته خرده ریز هم نیستند کالسکه و کریر و صندلی غذا و بی بی واش مونده لباساش رو هم تقریبا خریدم ، فقط یه چند دست لباس بیرونی میخواد که اونم توی دو هفته آینده میگیرم ساک بیمارستان رو هم تصمیم گرفتم زودتر جمع کنم که اگر خدای نکرده یه وقت احتیاج شد دیگه همه چیز آماده باشه . 

.روزا برام سخت میگذره پر از دلشوره و ذوق و ترس نمیدونم چی شده ؟  احساساتم قاطی پاطی شده رفته برای خودش

ذوق دارم بخاطر دیدن زودتر گل پسرم ، دلشوره دارم بخاطر تموم نشدن کاراش ، وضعیت کاریم و دست تنها بودنم و ترس دارم بخاطر سلامتش . هنوز اون داستانای آزمایش غربالگری تو دلم مونده و جدای ترس و استرس طبیعی مادرانه برای بچه اون قضیه ترسم رو دو چندان میکنه بعضی وقتا که بهش فکر میکنم یه دفعه ناخودآگاه میزنم زیر گریه .

البته دارم تلاش میکنم تا جاییکه امکان داره شرایط و احساساتم رو مدیریت کنم ولی خوب سخته .

دیگه جونم براتون بگه که کارای شرکت رو هم یواش یواش دارم جمع و جور میکنم . چون حجم کارا این چند وقت زیاد شده بود ، یکی دو ماهی میشه یه نفر نیرو بهم دادن که هم کمکم باشه و هم اینکه بعدا که نیستم کارام رو انجام بده دختر خوبیه توی این دو هفته ای خیلی کارا رو بهش منتقل کردم از اول مهر هم میخوام دوروز در هفته نیام چون بهم فشار میاد . البته این ماه هم جمع مرخصی های ساعتی و روزانه ام 7 روز شد  فکککک کنننن یعنی در واقع 7 روز کسر کار داشتم و از حقوقم کم میشد (چون مرخصی هام رو همون 5 ماه اول بارداریم تموم کردم ) ولی یه ساعت پیش از دفتر مدیریت زنگ زدن گفتن عفو خوردم فقط 3 روزشو کسر میکنن  

خلاصه مشغولم و حسابی درگیر فردا هم عید قربانه و مهمان پدرشوهر هستیم فعلا خدافظ راستی تو ادامه مطلب عکس سرویس خواب گل پسر رو میذارم دیشب عکس گرفتم ازش 

 

ادامه مطلب ...