کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم
کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم

ما هم هستیم

سلام سلام 

من اومدم بنویسم البته چیز خاصی برای نوشتن ندارماااا ولی گفتم همینجوری بنویسم که در اینجا تخته نشه یه وقت . 

پندار خوبه وروجک من روز به روز داره بزرگتر و البته شیطون تر میشه کلا روی میز ناهارخوری و کابینت زندگی میکنه روزی 5-6 بار لخت میشه و میپره تو حموم یا باید براش وانش رو پر از آب کنم و بذارمش روتراس تا آب بازی کنه انقدر اینکارو کرده که الان دوروزه سرما خورده .

 بسیار لجباز و خودرای شده و بعضی وقتا نمیدونم باید باهاش چی کار کنم عاشق بیرون رفتنه و تا باباش از در خونه میره بیرون پشت سرش یک قشقرقی به پا میکنه که بیا و ببین یه چیز خنده دار دیگه هم اینه که از مادرشوهرم بدش میاد !!!!!! نمیدونم چرا زن بیچاره انقد بهش محبت میکنه که خدا میدونه ولی این وروجک چپ میره و راست میره دق و دوق مامان رضا رو کتک میزنه هر چی هم باهاش برخورد جدی میکنیم هیچ فایده ای نداره گاهی وقتا از این کارش معذب میشم واقعا نمیدونم دلیل این کارش چیه ؟ 

موهاشم بردیم آرایشگاه کوتاه کردیم خیلی زشت و خنده دار شد خیلی گریه کرد و انقدر تکون خورد که آخر آرایشگر بیچاره خرابکاری کرد و موهاش رو کج و کوله کوتاه کرد بخاطر همین تا اطلاع ثانوی ازش عکس نمیذارم 

از خودم هم بگم که حالم بهتر که نشد هیچ بدترم شدم دپرسم حال و حوصله کار کردن ندارم به زور خودم رو میکشم . سرکارم هم اوضاعش روبراه نیست یه تغییر و تحولاتی پیش اومده که کلا به نفعم نبوده و روال کاریم حسابی به هم ریخته . اون بیماری لعنتیم هم که فکر میکردم حل شده دوباره عود کرده و دو هفته دیگه نوبت دکتر دارم برم ببینم چه مرگمه ؟؟!!!! 

خلاصه باید بگم که اوضاع داره میگذره کیفیتش رو نمیدونم ولی میگذره . 

فقط اومدم یه خبری از خودم بدم و برم فعلا خداحافظ