کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم
کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم

قوی بشم برم مدرسه

براش یه پاستیل ویتامینه خریدم خیلی دوست داره ولی در روز 2 تا دونه بیشتر نباید بخوره هر دفعه که بهش میدم با گریه و زاری بازم میخواد دیروز =یش خودش فکر کرده چه جوری منو گول بزنه اومده میگه مامانی پاستیل گفتم خوردی بسه دیگه برگشته میگه پاستیل بده بخورم قوی بشم بزرگ بشم برم مدرسه 

خونه تکونی پاییزه

واااای آخر هفته دوره دوستای رضا خونه ماست . وقت نمیکنم کارگر بگیرم خونه رو تمیز کنه چون باید مرخصی بگیرم خودم برنامه ریزی کردم هر روز میرم خونه یه جای خونه رو تمیز میکنم شنبه یخچال و کشوهای آشپزخونه رو تمیز و مرتب کردم دیروز آشپزخونه مخفی رو تمیز کردم یعنی انقدر آشغال پاشغال اون تو ریخته بود که موندم تو دو وجب جا چه جوری اینهمه وسیله جا شده بود . پندارم که دیگه عروسیش بود توی اون شلوغ پلوغی جولان میداد واسه خودش آخر مامان دید این نمیذاره من کار کنم برداشتش بردش بیرون یه دوساعتی گردودندش من به کارام رسیدم 

امروزم باید بم اتاق پندار و کابینتای آشپزخونه رو سرو سامون بدم انقده که این وروجک با وسایل توی کابینتا ور رفته مجبور شدم طبقات پایین رو خالی کنم همه رو بتپونم توی طبقات بالا همه چیز قاطی پاطی شده باید یک کم سرو سامونشون بدم یه وقت دیدی یکی در یک جایی رو باز کرد آبروم نره حداقل پیششون . 

فعلا همینا 

جنگ داخلی

حرف برای گفتن زیاده ولی نمیدونم از کجا شروع کنم راجع به کدومشون بگم راستش رو بخوای توی محل کارم مدتهاست که یکسری تغییر و تحول پیش اومده که اصلا به نفع من نبوده و یه جورایی به ضررم هم بوده وضعیت کاریم بی ثباته مدیر جدیدمون یه چرمنگ مزخرفه که دل خوشی از من نداره منم اصلا نمیتونم باهاش ارتباط برقرار بکنم  از محیط کارم دلزده شدن اصلا شور و هیجان و حس و حال سرکار اومدن رو ندارم از وقتی میام هی چشمم به ساعته که زودتر بگذره و من بروم برم خونه بخاطر همین دارم به این مساله فکر میکنم که یه مدت نرم سرکار بیام بشینم تو خونه مثل آدم بچه داریم رو بکنم حالا باید برم تحقیق کنم ببینم آیا میتونم از بیمه بیکاری استفاده کنم یا نه ؟  که اگر بشه خیلی خوب میشه حداقل تا وقتی تصمیم بگیرم دوباره برم سرکار دستم خالی نباشه خیلی دو دلم و نمیدونم چی قراره پیش بیاد 

از وروجکمون هم بگم که خیلی پرخاشگر و لجباز شده نمیدونم چرا ؟ انقده لجبازیاش زیاد شده که بعضی وقتا دلم میخواد سرش جیغ بکشم خداروشکر تاحالا اینکارو نکردم و تونستم خودمو کنترل کنم واسه هر چیزی که میخواد گریه میکنه اگر بهش ندیم الم شنگه ای به پا میکنه که بیا و ببین من و مامان خیلی وقتا مقاومت میکنیم ولی باباش بلافاصله در مقابلش کوتاه میاد و هر چی بهش میگم اینکارت فقط باعث میشه لوس تر و لجبازتر بشه هیچ فایده ای نداره .

مامانم میگه شاید عصبیتش بخاطر دندون دراوردن باشه راستش رو بخواین نمیتونم چکش کنم چون تا دستم و میبرم تو دهنش یک گازی میگیره که جیگرتو کباب میکنه هر وقت عصبی میشه هم گاز میگیره نمیدونم باید در مقابلش چه واکنشی نشون بدم اگر نذاریم گاز بگیره شروع میکنه به گریه کردن 

یه موضوع دیگه ام که خیلی اذیت میکنه اینه که اجازه نمیده لباسشو عوض کنیم برای بیرون رفتن و یا عوض کردن لباس تو خونه اش انقدر گریه میکنه که به هق هق می افته میگم گریه میکنه یعنی گریه میکنه هااااااااااااااااا زمین و زمان رو به هم میدوزه معمولا به زشت ترین و کثیف ترین لباسا علاقه بیشتری هم داره به قول خودش لباس خوشگله در نیار 

خلاصه باید بگم که فعلا ماها با پندار خان در حال جنگ تن به تنیم و نمیدونم چه طور باید این مرحله رو پشت سر بذارم خیلی راجع به نوع برخورد با این موارد تو اینترنت سرچ کردم و مقاله خوندم ولی عملا باز هم در مقابلش کم میارم و اصلا از این حالت خوشم نمیاد احساس میکنم داره کنترل اوضاع رو به دستش میگیره و این اصلا خوب نیست ....

  ادامه مطلب ...

چه دنیاییه !!!

خانواده شوهر دختر خاله ام از فردای هفتم افتادن دنبال کارای انحصار وراثت دلم واسه دختر خاله ام کبابه هنوز خودشو پیدا نکرده نشسته غصه میخوره یه وقت بچه اش و ازش نگیرن نمیدونم واقعا بعضی خانواده ها چه جوری میتونن توی بحبوحه عزاداری و غم از دست رفتن عزیزاشون دنبال مال دنیا باشن ؟؟؟!!!!!!  بابام با عموم که وکیله صحبت کرد خداروشکر چون پدرشوهرش در قید حیات نیست نمیتونن بچه رو ازش بگیرن وقتی اینو فهمید خیلی آروم شد .

خوردنی من

پندار خیلی شیرین زبون شده عاشقشم راه میرم محکم ماچش میکنم عصبانی میشه میگه مامان منو نبوووووس