کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم
کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم

کار جدید

سلام

صدای منو از محل کار جدیدم میشنوید هنوز سیستم ندارم و الان دارم با موبایل اپ میکنم سه روزه شروع به کار کردم و هنوز تو مرحله اموزش هستم جهت اطلاع باید بگم زمینه کاریم فروش نرم افزارهای حسابداریه دوستان عزیز توی هر فیلدی که فکرش رو بکنید اگر نیاز به نرم افزار دارید در خدمتتون هستم 

نوی این سه روز پندار رو صبح اول وقت یعنی ساعت هفت و نیم میبردم مهد ازونور هم رضا ساعت ٢ میرفت دنبالش خدا روشکر اذیت نمیکنه و میمونه دیگه با رضا هم صحبت کردم قرار شد بعد از عید کسی برای نگهداریش نیاد و ملتی از دستمون راحت شن

البته الان ده روزه که مامان ساری نیومده و خودمون با کمک اندک مامان رضا قضیه رو جمع و جور کردیم چون بابا یه عمل کوچیک سرپایی انجام داده بود و نیاز بود که مامان خونه باشه 

دیشب هم برای اولین بار پندار ساعت نه و نیم خوابید چون شب قبلش ساعت دو خوابیده بود و صبح ساعت ٧ بیدارش کردم یعنی کلا ٥ ساعت .

تو مهد هم نخوابیده بود خونه هم مقاومت کردم و نذاشتم یعدازظهر بخوابه یعنی ساعت نه و نیم گریه میکرد میگفت بریم بخوابیم خدا روشکر یکسره خوابید و امروز صبح ساعت ٧ سرحال بیدار شد .

امروز هم تصمیم گرفتم نخوابونمش ایشالله اینم درست بشه هاااا خیالم راحت میشه .

راستی اینو یادم رفت بگم از فرصت ده روزه نبودن مامان استفاده کردم و جای خوابش رو کاملا جدا کردم . خلاصه دارم توی تغییر عادت هاش یه موفقیت های کوچیکی کسب میکنم . 

برام دعا کنید همه چیز خوب پیش بره مخصوصا کارم .

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا چهارشنبه 9 اسفند 1396 ساعت 18:19

چقدر خوب
امیدوارم همینطوری خوب پیش بری

ممنون برام انرژی مثبت بفرستید

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.