کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم
کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم

نداره

اینم شیر گل پسر همون روز بعد از ظهر به دستم رسید ولی باورتون نمیشه تا دیروز این جوجه ما حالش سر جاش نیومده بود تازه دوروزه بچه ام بهتر شده .  حالا رفتیم تو سایت ثبت نام کردیم رضا امروز رفته پیگیر بشه ببینم سهمیه ماهمون چقده مثل اینکه هفته ای یکی دو تا شیر برامون در نظر میگیرن

اون دوره با دوستای دانشگام یادتونه که رفته بودم شهسوار ؟؟؟ دیروز نوبت یکی از دوستای ساروی امون بود پنج شنبه و جمعه تو ویلاشون نزدیک دریا دعوتمون کرد بچه ها شب موندن ولی من ورضا 5 شنبه رفتیم و شب برگشتیم پندار پیش مامانم موند ولی دیگه مامان بیچاره جمعه صبح گفت من باید برم خونه و کلی کار دارم حلاصه ما هم مجبور شدیم برای روز جمعه پندار رو با خودمون ببریم هوا عالی بود مامانو رسوندیم ترمینال و خودمون با وورجک راه افتادیم تو راه که کلا چشاش باز بود ذوق کرده بود اونجا هم اصلا نمیخوابید با توجه به اینکه شب قبلش کلا تا صبح بیدار بود من با خیال راحت گفتم این بچه اونجا غش میکنه و من به مهمونیم میرسم ولی باید بگم دریغ از یک ذره خواب انگاری ذوق کرده بود که اومده بود بیرون اولین بارش بود که غیر از خونه مامان من و مامان رضا جایی میبردیمش  . باید بگم تا غروب ساعت 6 این بچه کلا دوساعتم نخوابید ، خونه هم که اومدیم وروجک شده بود و هی شیطونی میکرد خلاصه ساعت 12 شب خوابید و در کمال ناباوری تا خود صبح فقط دوبار برای شیرخوردن بیدار شد باورم نمیشه تو این یک ماه اخیر اولین شبی بود که خوابید کلا شب وروزش برعکس شده روزا تا ظهر میخوابه و بعداز ظهرا هم تیکه تیکه یه چرتی میزنه از ساعت 10 شب بیداره تا خود صبح تو خوشبینانه ترین حالت 5/6 -7 صبح میخوابه فک کنید چه پدری از من و ماماننم در میاره با مشورت دکترش بهش شربت خواب آور بی بی اسلیپ هم دادم ولی انگار آب ریختی تو حلق بچه به رضا میگم انگار عمه من خورده این شربتو  خوابش کجا بود ؟؟؟!!!. تازه با این اوضاع احوال سرکارم باید برم  

دلم میخواست میتونستم از این فرصت استفاده کنم و خوابشو تنظیم کنم ولی نمیشه از صبح هر کارش میکنم به حالت غش گردنش اینور و اونور می افته آخرش دیگه دلم سوخت گفتم بذارم بچه ام بخوابه گناه داره .  

خوب حالا برگردیم به ماجراهای کنجدک :

از بچه داریمونم بگم که مامانم تو سیزده روزگی پندار محبور شد برای کاری که پیش اومده بود بره بابلسر و اولین شبی که من و رضا و پندار تنها بودیم خیلی خوب بود باورم نمیشد تو خونه خودمون سه تایی تنهاییم . سخت نبود یک کوچولو میترسیدم نتونم از پسش بر بیام ولی شد البته ناگفته نماند رضا هم خیلی باهام همکاری کرد اولین باری هم که من وباباش بدون کمک حمومش کردیم هم 21 روزش بود اونم با کمی ترس انجام شد ولی  دیگه بعدش استاد شدیم ، کلا بخاطر اینکه مامانم اینجا زندگی نمیکنه مجبور شدم خیلی زود کاراش رو خودم انجام بدم .  

واکسنش رو هم وقتی زدیم مامان نبود بچه خیلی بی قرار بود البته یه نصفه روز بخاطر درد پاش ولی بعدش یک کم تب کرد و تا سه روز بی اشتها شده بود ولی کلا خیلی اذیتمون نکرد. 

حالا من خجسته رو بگو که از روزی که این بچه دنیا اومد هی گفتم من میخوام ببرمش اتلیه عکس لخت و پتی ازش بگیرم هی گفتم این هفته میرم وقت نشد هی گفتم هفته بعد میرم وقت نشد آخرش مثل خل و چلا گفتم دیگه حتما باید تا اخر دوماهگیش ببرمش زنگ زدم اتلیه درست یه روز بعد از واکسنش بهم وقت داد منم با خودم گفتم حالا که ویرش اومده دیگه عقب نندازمش این شد که پسرک رو بردم بیچاره حالش خوب نبود هنوز یه کم تب داشت شیر هم درست و حسابی نمیخورد و رنگ و روش پریده بود و برعکس روزای دیگه که صبحا میخوابید و به هیچ عنوان بیدار نمیشد اونروز چشاش اندازه نعلبکی بود گفتم عیبی نداره چند تا عکمس خندون ازش میگیرم ولی دریغ از یه لبخند کوچولو  خلاصه چند تا عکس ازش گرفتیم ولی اصلا راضی نبودم و خوشم نیومد به هر حال یادگاری موند برامون حالا ایشالله تو عید یه بار میبرمش گل پسرم و ایشالله سرحال باشه و بتونم عکسای خوشگل ازش بندازم . هر کار کردم نتونستم عکسا رو آپ کنم  

 

  

 

 

اینم از عکسای گل پسر

نظرات 3 + ارسال نظر
گل صحرایی پنج‌شنبه 27 اسفند 1394 ساعت 10:31 http://www.ninigolo1393.blogfa.com

ای جانا چه نازه گل پسرت اووووف،ببوسش هوارتا
کلا مازندرانیا خوشگلن نه
اسمشم زیباست،زنده باشه

ممنون عزیزم شما لطف داری راستی با اجازه لینکت کردم

نگار دوشنبه 10 اسفند 1394 ساعت 02:50

سلام قدم نو رسیده مبارک عزیزم چقدر هم ماشالا نازه خدا حفظش کنه اسپند فراموش نشه
اما یه نصیحت عزیزم من جاى شما بودم این کو چولوى ناز را روى این خز و پر هاى توى اتلیه نمیگذاشتم هم از نظر بهداشتى خوب نیست و هم باعث الرژى میشه
ممنون از شما پندار جان را ببوسید

مرسی عزیزم . آره آوردمش خونه سریع بردمش حموم ولی مامانم وقتی فهمید دعوام گرد

shadi یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 19:41

yani asheqetaaam man.bemiram k dard dasht on avael joooon pesar sexi jon

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.