کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم
کنجد کوچولوی من و باباش

کنجد کوچولوی من و باباش

از لحظه های قشنگ حضور مهمون جدیدی به جمع دو نفره امون مینویسم

سلام دوستای عزیزم 

طبق معمول با تاخیرهای طولانی میام خوب عذرم موجهه من واقعا سرم شلوغه . باید بگم اون موضوع مریضی و تومور و این حرفا به خیر گذشت یعنی یه اتفاقی افتاد که خودمم توش موندم یه چیزی بوده تو سرم و خود به خود برطرف شده و فقط جای خالی یه غده روی هیپوفیزم مونده مامانم که راه میره میگه معجزه شده  در هر صورت خدا رو شکر میکنم بخاطر اینکه به خیر گذشت . در مورد نگهداری پندار به این نتیجه رسیدیم که به اندازه کافی مرد شده و دیگه باید بذاریمش مهد الان در حال بررسی و استعلام هستم 

پسرکم با سرعت در حال بزرگ شدنه و باورم نمیشه این وروجکی که داره تو خونه بدو بدو میکنه و همه جا رو به هم میریزه و هی جمله و کلمه بلغور میکنه همون نی نی ناتوان یکسال پیشه . خیلی اذیت میکنه خونه همیشه کن فیکونه به هم ریخته خرده غذا همه جا پاشیده اساب بازی ولو کابینتا بیرون ریخته خلاصه باید بگم صحرای محشریه که نگو و نپرس هر چی هم جمع و جور میکنم فایده ای نداره دیگه بیخیال شدم فقط مشکلم اینه که اگه یه وقت مهمون بخواد بیاد باید بشینیم وسط خونه دو دستی بزنم تو سر خودم .

قبل از تعطیلات عید با پسرعموش بردیمشون اتلیه یعنی پدر ی از ما در اودرن که بیا و ببین آبرو برامون نذاشتن دو تایی 




تو این عکس سر گیتار یه دعوایی راه انداختن که نگو



اینجا هم موهاش بلند شده از بیریختی کلاه گذاشتم سرش کلی با کلاهش حال کرده بود وروجک 

نظرات 1 + ارسال نظر
ویولا شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 16:06

ای جونم پسر قشنگ و دوست داشتنی.هر بار می اومدم پیجت رو بازمیکردم که شاید چیزی نوشته باشی جتی چند بارم خواستم تو اینستا برات پیام بزارم ولی نخواستم معذبت کنم... الهی هزاران بار شکر که چیزی نبود خدارو شکر

مرسی عزیز دلم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.